در حدود سالهای 1000 میلادی سوئد سازمانی کاملاً ساده داشت، سازمانی که از مدتها قبل آن را حفظ کرده بود، کشور در وجود شاه تشخص مییافت، اما در عین حال پادشاه بر اساس آداب و سنن و برخی قوانین و مقررات سلطنت مینمود و موظف به رعایت آنها بود. سرزمین سوئد از ایالتهای گوناگونی تشکیل میشد که این ایالتها با هم پیوندهایی داشتند، در امور داخلی این ایالات خودمختار بودند. در سطح کشوری مجمع همگانی بنام تینگس (Tings) وجود داشت که موارد خاصی مانند جنگ و صلح وظیفه اصلی آن بوده و تعیین انواع مالیات و میزان آن کار بعدی آن را تشکیل میداد، تصویب و اجرای قوانین و احکام قضائی و حقوقی نیز در وظایف تینگس قرار میگرفت. پادشاه علاوه بر مقام سلطنت مقامی روحانی نیز داشت، این مقام از طرف تینگس به پادشاه تفویض میشد، مقام روحانیت شاه تا زمان مسیحیت ادامه پیدا کرد ولی در قرون وسطی این نظام به هم ریخت و شاه قدرت کامل را به خود اختصاص داد.
در قرون وسطی، با ورود مسیحیت به سوئد مناقشات و درگیریهای دامنهداری میان پیروان مسیحیت و طرفداران آئینهای سنتی آغاز گردید، نمونهای از نتیجههای این درگیریها اخراج اینگه پادشاه وقت از مجمع تینگس توسط تودههای خشمگین ملت بود، یکی از نزدیکان اینگه تعهد نمود که با انجام مراسم قربانی برای خدایان آنها را به سر مهر آورد و با این تعهد به جانشینی اینکه برگزیده شد.